عشق رویایی
مطالبی زیبا همراه دانلود

دروی از توهم

   

از اتاقم بگیر                                    تا توی دنیام

از افکرام                                       تا توی شعرام

این بهم ریختگی                                مد شد

توی شعرام بی وزنی                           مد شد

یکی گفت پر از خیالی                          که اینقدرآشفته حالی

این بهم ریختگی مد نیست                      تو حال خوبی نداری

آره! شاید دوری از توّهم                       واسه تو کاری نداره

ولی هیچکسی مثه تو                          از دلم خبر نداره

عاشقا رو میشه از تو                         ته اون نگاشون فهمید

ولی من چیکار کنم که                        صدای اشکامو کسی، انگار نفهمید

دنبال این من نبودم                            که تیکه تیکه مثل پازل

با دلای عشق، یه معشوق                    بسازم بشم یه عاشق

من رو پای خودم، بودم و هستم              به کسی تکیه ندارم

جز خدا کسی رو اصلاً                        واسه درد و دل ندارم



           
برچسب:, ::
فرزاد
— Hello, are you there?
— Yes, who are you please?
— I'm Watt.
— What's your name?
— Watt's my name.
... — Yes, what's your name?
— My name is John Watt.
— John what?
— Yes, are you Jones?
— No I'm Knott.
— Will you tell me your name then?
— Will Knott.
— Why not?
— My name is Knott.
— Not what?
— Not Watt, Knott.
— What?

:)))))))))))))))‬





           
برچسب:, ::
فرزاد

جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.

جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است
پیرزن گفت:اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس های خانم ارزان تر تمام می شود

جوان گفت: شنیده ام زبانش هم لکنت دارد
پیرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است زیرا می دانید که عیب بزرگ زن ها پر حرفی است اما این دختر چون لکنت زبان دارد پر حرفی نمی کند و سرت را به درد نمی آورد

جوان گفت: خانم همسایه گفته است که چشمش هم معیوب است
پیرزن گفت: درست است ، این هم یکی از خوشبختی هاست که کسی مزاحم آسایش شما نمی شود و به او طمع نمی برد

جوان گفت: شنیده ام پایش هم می لنگد و این عیب بزرگی است
پیرزن گفت: شما تجربه ندارید، نمی دانید که این صفت ، باعث می شود که خانمتان کمتر از خانه بیرون برود و علاوه بر سالم ماندن، هر روز هم از خیابان گردی ، خرج برایت نمی تراشد

جوان گفت: این همه به کنار، ولی شنیده ام که عقل درستی هم ندارد
پیرزن گفت: ای وای، شما مرد ها چقدر بهانه گیر هستید، پس یعنی می خواستی عروس به این نازنینی، این یک عیب کوچک را هم نداشته باشد.



           
برچسب:, ::
فرزاد

به خانه رفت
با کیف
و با کلاهی که بر هوا بود
«چیزی دزدیدی؟»
مادرش پرسید...
«دعوا کردی باز؟»
پدرش گفت...
و برادرش کیفش را زیر و رو کرد
به دنبال آن چیز
که در دل پنهان کرده بود
تنها مادربزرگش دید
گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
و ... خندیده بود ... !!



           
برچسب:, ::
فرزاد

مردی می خواست تا یک طوطی سخنگو بخرد ، طوطی های متعددی را دید و قیمت جوان‌ترین و زیباترینشان را پرسید . فروشنده گفت : این طوطی ؟ سه چهار میلیون ! ..... و دلیل آورد : این طوطی شعر نو میگه ، تموم شعرای شاملو ، اخوان ، نیما و فروغ رو از حفظه
مشتری به دنبال طوطی ارزان تر ، یکی پیدا کرد که پیر بود اما هنوز آب و رنگی داشت ، رو به فروشنده گفت : پس این را می خرم که پیر است و نباید گران باشد
ـ این ؟! ..... فکرش رو نکن ، قیمت این بالای شش هفت میلیونه ..... چون تمام اشعار حافظ و سعدی و خواجوی کرمانی رو از حفظه
مرد نا امید نشد و طوطی دیگری پیدا کرد که حسابی زهوار در رفته بود ، گفت : این که مردنی است و حتماً ارزان ......
ـ این؟! ..... فکرش رو نکن ، قیمتش بالای پونزده شونزده میلیونه ..... چون اشعار سوزنی سمرقندی و انوری و مولوی رو حفظه .....
مرد که نمی خواست دست خالی برگردد به طوطی دیگری اشاره می کند که بال و پر ریخته بر کف قفس بی حرکت افتاده و لنگ‌هایش هوا بود ..... انگار نفس هم نمی کشید
ـ این یکی را می خرم که پیداست مرده ، حرف که نمی زند ، حتماً هیچ هنری هم ندارد و باید خیلی ارزان باشد .....
ـ این یکی؟! ..... اصلاً فکرش رو نکن ! قیمت این بالای شصت هفتاد میلیونه
ـ آخه چرا ؟ مگه اینم شعر می خونه ؟
ـ نه ..... شعر نمی خونه ، حتی نشدیدم تا امروز حرف بزنه ، اصلا هیچ کاری نمی کنه ..... اما این سه تا طوطی دیگه بهش میگن استاد !
 



           
برچسب:, ::
فرزاد



 

در بیکرانه زندگی دو چیز افسونم می کند

آبی آسمانی که می بینم و می دانم که نیست

و خدایی که نمی بینم و می دانم که هست

 



           
برچسب:, ::
فرزاد

هر کس بهایی می پردازد.

بعضی ها بهای رفتن.

بعضی ها بهای ماندن.

بعضی ها دلشان را می گذارند و می روند.

بعضی ها می مانند بی دل بستن.

بعضی ها دل می کنند و میروند.

بعضی ها می مانند چون نمی توانند دل ببرند.

تو چه بهایی می پردازی؟به كه باید دل بست؟

به كه شاید دل بست؟




 



           
برچسب:, ::
فرزاد
  زمانيكه مردي در حال پوليش كردن اتوموبيل جديدش بود كودك 4 ساله اش  تكه سنگي را بداشت و  بر روي بدنه اتومبيل خطوطي را انداخت.
While a man was polishing his new car, his 4 yr old son picked up a stone and scratched lines on the side of the car.
 
مرد آنچنان عصباني شد كه دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محكم پشت دست او زد بدون انكه به دليل خشم متوجه شده باشد كه با آچار پسرش را تنبيه نموده
In anger, the man took the child's hand and hit it many times not realizing he was using a wrench.
 
در بيمارستان به سبب شكستگي هاي فراوان چهار انشگت دست پسر قطع شد
 
وقتي كه پسر چشمان اندوهناك پدرش را ديد از او پرسيد "پدر كي انگشتهاي من در خواهند آمد" !
When the child saw his father with painful eyes he asked, 'Dad when will my fingers grow back?'
 

 



ادامه مطلب ...


           


 





مرحوم حسين پناهي هنرپيشه فقيد مي‌گفت بعد از مرگم مردم من را خواهند شناخت!!!.. شايد بعضي از اشخاص فكر مي‌كردند وي عقل درستي ندارد!!!... اينك به بعضي از حرفهاي او نگاهي بيندازيم
 

 
ازآجيل سفره عيد
چند پسته لال مانده است
آنها که لب گشودند ؛ خورده شدند!!!...
آنها که لال مانده‌اند ؛ مي‌شکنند!!!...

دندانساز راست مي‌گفت:
پسته لال؛ سکوت دندان شکن است !
من تعجب مي‌کنم
چطور روز روشن
دو ئيدروژن
با يک اکسيژن؛ ترکيب مي‌شوند
وآب از آب تکان نمي‌خورد!!!...
بهزيستي نوشته بود:
شير مادر ،مهر مادر ،جانشين ندارد
شير مادر نخورده،مهر مادر پرداخت شد
پدر يک گاو خريد
و من بزرگ شدم
اما هيچ کس حقيقت مرا نشناخت
جز معلم عزيز رياضي ام!!!...

که هميشه ميگفت:
گوساله، بتمرگ!!!...
با اجازه محيط زيست
دريا، دريا دکل مي‌کاريم
ماهي‌ها به جهنم!
کندوها پر از قير شده‌اند
زنبورهاي کارگر به عسلويه رفته‌اند
تا پشت بام ملکه را آسفالت کنند
چه سعادتي!
داريوش به پارس مي‌نازيد
ما به پارس جنوبي!!!...
 
رخش ، گاري کشي مي‌کند
رستم ، کنار پياده رو سيگار مي‌فروشد
سهراب ، ته جوب به خود پيچيد
گردآفريد ، از خانه زده بيرون
مردان خياباني براي تهمينه بوق مي‌زنند
ابوالقاسم براي شبکه سه ، سريال جنگي مي‌سازد
واي...
موريانه‌ها به آخر شاهنامه رسيده‌اند!!!...
صفر را بستند
تا ما به بيرون زنگ نزنيم
از شما چه پنهان
ما از درون زنگ زديم!!!...


           
برچسب:, ::
فرزاد
دوستای گلم یه سوال علمی مذهبی اجتماعی برام پیش اومده :
38cae3b30dcd6c232ae493a82e61e649-300
 
 
 
امروز با دوست دخترم بیرون بودم،تا رسیدم خونه دست کردم تو جیبم دیدم گوشیم نیست
 
زنگ زدم کسی جواب نداد !
 
مسیری رو که پیاده اومده بودم برگشتم،نبود!

منم جوگیر!!! 

 
گفتم :
 
خدایا اگه پیدا بشه یه گوسفند میکشم!!!
 
خلاصه با حال و روز داغون برگشتم خونه زنگ زدم به دوست دخترم گفتم
 
عزیزم... 
 
من گوشیم گم شده، اگه زنگ زدی یا اس.ام.اس دادی جواب ندادم نگران نشو!!!
 
گفت
 
نه عزیزم من نگران نشدم!!! 
 
چون گوشیتو توی ماشین من جا گذاشتی!!!
 
ولی نیوشا جون و نازی جون و عسل جون تا حالا کلی اس.ام.اس دادن یک بند هم دارن زنگ میزنن!فکر کنم اونا خیلی نگرانت شدن
گوشیتو میندازم تو سطل آشغالِ کنارِ درِ ورودیِ همون پارکِ خراب شده ای که با توی عوضی توش آشنا شدم
 
دیگه هم به من زنگ نزن
 
باااای هانــــــی ..!
 
حالا یه سوال
 
من الان باید گوسفند بکشم یا نباید بکشم؟؟؟


           
درباره وبلاگ


به وبلاگ خودتون خوش آمدید بعضی وقت ها بعضی چیزها آنقدر تکراری می شوند که حتی تکرارشان آدمی را شگفت زده می کند مانند دوستت دارم.
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
موضوعات
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق رویای و آدرس farzad2010.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.